آینه و مس

روزهای زندگی من

آینه و مس

روزهای زندگی من

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رمز و آرامش

رمز ها آرامش آدم رو می گیرند.این رو وقتی می فهمم که می خوام تو یه شبکه اینترنتی عضو بشم.کلی فکر میکنم که چه رمزی باشه.با حساب گوگل وارد بشم یا نه.از رمز تکراری هم می ترسم.از افشای اطلاعات و این چیزهایی که هر روزه می شنویم.واقعا دوره ای که آدم این قدر احتیاج به رمز نداشت دوره بهتری بود.کاش ما تو همون دوره ایمیل و چک کردن ایمیل می موندیم و جلوتر نمی رفتیم.

خدا بخواد دارم استارت جدی پایان نامه رو می زنم.تصمیم دارم که اصلا دو ماهه تمومش کنم و از فکرش خلاص بشم.همین جا به خودم قول می دم که دیگه هیچ وقت کاری رو بر حسب شرایط شروع نکنم.نه این که پشیمون بشم از خوندن فوق لیسانس.نه..ولی حس می کنم تحمل استرس و ناراحتیهاش بیشتر از توان من بود و ارزشش رو نداشت..البته که خیلی چیزها رو فهمیدم و تجربه های خوبی به دست آوردم.ولی به نظرم بر حسب شرایط تصمیم گرفتن کار خوبی نیست.باید به عمق زندگی و اهداف و این که اصلا دنبال چی هستم فکر کنم و تصمیم بگیرم..البته به عقب که بر می گردم می بینم که با به دنیا اومدن پویان من دچار یه حس خلا شدم و خواستم با خوندن فوق اون حس رو ازبین ببرم و فکر می کنم که بردم.خدا رو شکر.

  • خانم نویسنده
  • ۰
  • ۰

خانه در سکوت

خانه درسکوت

خانه در سکوت است.هادی و پویان رفته اند بیرون و من بعد از کلی کار تازه نشسته ام به نوشتن.وقتی کارها رو میکردم به این فکر می کردم که انگار سرشت زنها با کار خانه گره خورده..منطورم این است که هر زنی در هر پست و مقام و مرتبه ای و در هر سنی یک سری کارهای ثابت را انجام می دهد.شستن و پختن و..و در نهانش انگار واقعا لذت میبرد.
بگذریم.چالش مهدکودک با روند کند ولی خداروشکر مثبت به پیش می رود و انشاالله تا آخر ماه تمام می شود.
وقت مانده تا دفاع سه ماه است و من در حال تلاش کند..تلاش کند..چه عبارت جالبی!
باشد که موفق شوم.

 

  • خانم نویسنده
  • ۰
  • ۰

تقریبا یک هفته است که چالش مهد را شروع کردیم.چند روز اول به جستجو گذشت و فکر می کنم از دوم مهر هم ثبت نام کردیم.کارم شده رفتن و نشستن در مهد و صبوری.البته که اشکالی ندارد و من از ته ته قلبم آرزو می کنم که همه بچه های دنیا این پروسه رو پشت سر بگذارند و پویان هم همین طور.دیشب به هادی می گفتم که خیلی دوست دارم یه بچه خوب و صالح و خلف تربیت کنم.هر قدر که پویان بزرگتر می شود بیشتر از قبل به اهمیت این موضوع پی می برم.

هنوز کلید جدی نوشتن پایان نامه رو نزدم و انشاالله فردا توی مهد شروع می کنم.انشاالله که این روند زودتر طی شود.البته که روزی دلم برای این روزها تنگ خواهد شد.هادی عزیزم یک تبلت سرفیس برایم خریده که واقعا تو این روند به من  کمک خواهد کرد.

تمرینات شکرگزاری رو از اول مهر شروع کردم ولی متاسفانه به خاطر شلوغی روزهای مهد بینش وقفه افتاد و حتما از ماه بعد شروع می کنم.

خدا رو شکر همه چیز خوب و عالی است.

  • خانم نویسنده